قاصدک | ||
لقمان حکیم مدتی نزد تاجری،غلام بود،این تاجر باغی داشت ،هر روز به غلامان دستور میداد که میوه های باغ را چیده ودر انبار کنند،غلامان در ضمن کار ،از میوه های انبار میخوردند،بطوریکه تاجر فهمید،علت کم شدن میوه های انبار را از غلامان پرسید،غلامان دروغساز گفتند:لقمان از میوه های انبار خورده است،تاجر نسبت به لقمان خیلی بد گمان شد؛وقتیکه لقمان از علت خشم تاجر نسبت به او پی برد،در این باره اندیشید وسپس به تاجر گفت: ما را امتحان کن تا درستی مطلب ، کشف شود، بهر یک از ما دو جام پر از آب گرم بده بیاشامیم،خودت سواره وما پیاده ما را موظف گردان پشت سر تو بدویم.تاجر پیشنهاد لقمان را پذیرفت بهر یک دو جام آب گرم خورانید وخودش سواره وآنها پیاده در صحرائی دویدند؛پس از مقداری راهپیمائی،بر همگی حالت تهوع ایجاد شد ،غلامان هر چه میوهد خورده بودند برگردانیدند،ولی لقمان که میوه ای نخورده بود ،همچنان سلامت میدوید؛تاجر فهمید که لقمان بی گناه است،غلامانرا مجازات کرد وبه لقمان انعام داد.این مثال بسیار خوبی است که اگر با یک نظر وسیع وعمیق به آن بنگریم،روز قیامت هم چنین است.... |
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |