سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قاصدک
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

 

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش


ماییم که پا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم

 
هر پسین این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست


نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین


مرا به طلوعی دوباره می کشاند

 

 

چه حس غریبی می شود

وقتی دلتنگ کسی میشوی که کنارت نیست .....


[ شنبه 93/4/7 ] [ 8:27 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

 

 

 

خاطراتم دفتر شعریست از گذشته تا به حال ، از حال تا به آینده

خاطراتم همان گذر عمریست که گذشته را ندانم چگونه گذشت

 به حال رسیدنم چگونه بود حالا باید بفکر آینده شد

خاطراتم همان لحظه هائی که با دوستان جمع بودیم

 و در این فکر که دوباره تکرار لحظات خواهد شد

 اما لحظه ها ناب بودند و بخاطر ارزششان تکراری نداشتند

خاطراتم همان دوران کودکی بود که دست در دست

 خواهر و برادر نردبان را بسوی پشت بام نگاه داشته

و یکی یکی خود را به اتاقک زیر شیربانی میرساندیم

و چه محیط جالب و آرامش بخشی بود

و از دریچه ای اتاق پذیرائی همسایه که دائم روضه خوانی داشت

نظاره گر بودیم  بعدش هم به لبه های شیربامی میرفتیم

 و از اون بالا تمام پشت بامهای همسایه که هر کدومشون

 دیدنیهای خاص خودشون داشتند نظاره میکردیم

خاطراتم ، همان گذشته های ناب کودکی بودند

 که جمع خانواده همیشه در سر میز غذا منتظر پدری مهربان بودیم

 که وقتی وارد میشد به احترام او بر پا میزدیم

واز ورودش در جمع خانواده شادمان بودیم 

خاطراتم همان صبر و حوصله مادری که همیشه وانمود میکرد

خدا نگهدار ما بوده واقعا وقتی فکرشو میکنم راست میگفتند

 فرشته های خدا مواظب کودکان است ما را هم خدا

نگه میداشت با اون همه چابکسری و

شیطنت هائی که داشتیم 

 

 

خاطراتم همان دوره مدرسه ای بود که با شور وحال

بچگی میبایست دروس دو وقته صبح و عصر را طی نمود

خاطرات گذشته  در رویاهایم تداعی بخش شد اما فقط رویا !

و حال فقط این خاطرات هست که در من انگیزه زندگی میدهد

 چرا که گذشته ها آینده را میسازند .

 

 


[ دوشنبه 93/4/2 ] [ 3:59 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

جهد کن جهد ،  که وقت من و تو در گذر است ...

ساعت گیج زمان در شب عمر میگذرد

حاشا بر این زمانه تا بخود آئیم در گذرست  !

یکدگر را نشناخته افسوس که جا میپگذارد

بی رحمند گذر ثانیه ها ....

ثانیه هائی که ارزش طلا بهمراه دارند

ندانیم آمدنمان بهر چه بود

رفتنمان هم به کجا می انچامد ! 

 زمانه نیک و بد من به دست فراموشی سپرد

حاشا بر این زمانه  ! تا بخود آئیم در گذرست !

 

 


[ پنج شنبه 93/2/11 ] [ 6:0 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

 

باران !

 
بوی باران
صدای باران .....
زیبائیهای باران ....
خاطرات زیبائی از لحظات باران؛ در ذهنم جاری میکند ....
آرامم میکند تا رویش سبزینه چمنزارهای زاده شده از باران ....


[ شنبه 92/9/2 ] [ 8:52 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

 شما دوستانیکه از اول افتتاح این وبلاگم وبه این نام (گذر لحظات) همراهم بودید و هستید و....

دوستانیکه جدیدا به این ولاگ میپیوندید نهایت تشکر دارم

این نام را در این وبلاگم انتخاب کردم چون دوست داشتم در گذر لحظات مطالب خوب و ارزنده که برایم ایجاد میشود

بیان کنم اما نتوانستم چطور و چگونه فقط تا حدودی در قالب اشعار بیانگر لحظات بودم

دوست دارم سختیهای زندگی را در قالب خوبیها بیان کنم

و خود را به این نتیجه برسانم که میگذرد

و خوشیها را در قالب انتظار بیان کنم

و خود را به این نتیجه برسانم که نا امید نباشم .

لحظات زندگی پر از فراز و نشیب است که در طی کذر لحظات از کنار چگونه اشخاصی میگذریم و خاطره میسازیم چه خوب چه بد.

خوب هم میدانیم که زندگی دنیای ما هرگز تکراری نخواهد شد فقط خاطرههاست که تکراری در ذهن ما جا میگذارد

به این نتیجه رسیدم که بسیاری از سختیهای لحظات سازندگی من شد تا با تنها بودنم احساس کنم کمی بزرگتر شدم

به این نتیجه رسیدم جواب مهربانی را هر کسی درک ندارد بلکه به مرور زمان توانستم همتای او با او برخورد کنم تا اینکه به غرور بی پایه اش پی ببرد (درست همتای خودش)

به این نتیجه رسیدم در اوج تنهائی لحظات ؛  آری خدائی هست که مرا بخوبی حمایت میکند وتنها رهایم نمیکند

 فقط در لحظات ؛ امتحانم میکنه منهم که لحظه ای یادش را فراموش نمیکنم پس حسابی خیالش راحت است .

به این نتیجه رسیدم حق گرفتنیست نه دادنی ! بلکه با صبر و استقامت تا نتیجه آخر باید مبارزه کرد تا حق و حقوقم پایمال نشود

به این نتیجه رسیدم آدمهائی هستند که طاقت محبت خالصانه مرا ندارند

 پس برای جلوگیری از سوءاستفاده آنان مجبورم شمشیر را از رو ببندم ( البته بعضی آدمها که ظرفیتشان بسیار کم است )

به این نتیجه رسیدم دوستان واقعیم را از حس تنفس مهرشان دریابم

  آری نتیجه آخر اینکه بر زمین آمدیم تا از خود به خدا برسیم

 

 


[ شنبه 92/9/2 ] [ 8:20 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

 

z

قدرت اجرای عمل ورفع موانع

قدرت تغییر جریان عمل وامکان ابتکار

قدرت اختیار وبرآوردن امیال صحیح و بجا .

آزادی در این مفهوم دلخواه همه کس است وکمتر کسی است که حاضر باشد قدرت اجرای عمل وابتکار واختیار را به هیچ قیمتی،حتی به قیمت موفقیت وسعادت ،از دست بدهد.

هر کس که از آزادی محروم شود هر که باشد برده است زیرا برده کسی است که محکوم است که برای آوردن خواسته های دیگران به طرق یکنواختی که قبلا تعیین شده اند فعالیت کند.

 برعکس فرد آزاد کسی است که میتواند به خواسته های خود برسدودر طرقی که قبلا تعیین ومقرر نشده است عمل کند.اما عمل آزادی مستلزم داشتن قابلیت ومهارت است واین قابلیت ومهارت بدون استعانت

هوش وخرد وصال نمیدهد.شناخت اوضاع واحوالی که عمل در آن صورت میگیرد برای تامین قابلیت ومهارت عملی ضرورت دارد.شخص حتی اگر بخت با او یاری کند قادر نیست بدون بکار بستن هوش وخرد خود را با

موفقیت قرین سازد.کسانیکه بررسی وشناسائی شرایط عمل را جدی نمیگیرند محکوم به شکستند .

هر کس که خود را شیفته ی آزادی معرفی میکند

 ولی تحقق آزادی را صرفاً منوط به رفع قیود قانونی وسیاسی بداند ،یاشیادیست که میخواهد به این طریق مردم را با فعالیتهای بی نتیجه سرگرم سازد

 واز تغییر اوضاع وانهدام امتیازات خود جلوگیری کند. که خیالبافیست که هنوز در اسارت نظریه ی خوش بین وساده گیر طبیعت پرستان دیرین مانده است.

آزادی طبیعی که فرد در خارج جامعه احساس میکند ،آزادی واقعی نیست وبه سهولت در مقابل موانع وحوادث مزاحم،زوال می یابد ولی آزادی که ناشی از زندگی اجتماعی والزامات ومزایای آن باشد با دوام وقابل اطمینان است.

 


[ جمعه 92/2/27 ] [ 12:26 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
دل برد و نهان شد

هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد

گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی

گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد
آتش گل از آن شد

یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم

از دیده عیوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد

حقا که هم او بود کاندر ید بیضا
میکرد شبانی

در چوب شد و بر صفت مار بر آمد
زان فخر کیان شد

مولانا

می گشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج

عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد

بالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی

تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد

منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا

شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قتال زمان شد

 هم او بود که می گفت انا الحق
در صوت الهی

منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد
نادان به گمان شد

رومی سخن کفر نگفته ست و نگوید
منکر مشویدش

کافر بود آن کس که به انکار بر آمد
از دوزخیان شد


[ چهارشنبه 92/1/7 ] [ 11:19 صبح ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

 

آرامش خود را حفظ کنید و با بردباری به پیش روید

برای اینکه تکنیک بردباری خیره شوید خواندن سخنان یکی از بزرگترین متفکران جهان ((Markus Arllimus)) مفید خواهد بود

 او توصیه کرده روحتان را با دنبال کردن مادیات آزار ندهید چون آنها به آزردگی شما بی اعتنا خواهند بود وباز چقدر مضحک وعجیب است

نگرانی برای چیزهائی که در این دنیا رخ میدهد در هنگ کنک به این ضرب المثل قدیمی چینی برخوردم که از زبان دانشمندی ناشناخته گفته شده بود

 اما نشان میداد که او کاملا بر اصل بردباری احاطه داشته است او میگوید :

در موارد اضطراری کمی تآنی کنید دو کلمه آرامش بخش دیگر که میتواند واقعا شما را در آسان گرفتن کمک کند

خونسردی ونزاکت است در گفتگوهای محاوره ای ممکن است این کلمات قدیمی به نظر رسند امروزه بیشتر میگویند

هیچ وقت اجازه ندهید چیزی سپر محافظ را از شما بگیرد یا به زبان امروزی نگذارید چیزی شما را از پا بیندازد

 فقط احساس شوخ طبعی خود را حفظ کنید ودر زندگی آنرا بکار گیرید (جوش نزنید) زیرا هیچ مشکلی برای همیشه پایدار نمی ماند.


[ چهارشنبه 91/9/22 ] [ 7:37 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

 

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش که کمال آنچه هستی باشی

زیبائی به هر جا آرامش می آورد ، چه دست ساز انسان چه طبیعی. به زیبائی بیاندیش ، نه برای انگیزش ، که در جهت تعالی  .


[ چهارشنبه 91/9/8 ] [ 1:7 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]

نشانه های بهشت خدا را میتوان در هر گوشه ای از این دنیا دید .

 


[ چهارشنبه 91/9/8 ] [ 12:59 عصر ] [ زهره صفی آریان ] [ ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 50598